Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for the ‘تاریخی’ Category

باغ از زمانهای قدیم بخشی اساسی از زندگی ایرانیان و معماری آنان بود؛ و در موجودیت آتشکده‌های بزرگ و تقویت نمادین آنها سهم داشت. از زمان سومریان، باغ معبد و قصر سلطنتی را احاطه می کرد. ایرانیان، به منظور بهره‌گیری نسبی از منابع آب، چاره اندیشی هایی کرده بودند و کاریزهایی عمیق – به طول ۸۰ تا ۱۲۰ کیلومتر – حفر می کردند. حتی در ۳۵۰۰ سال ق م، نقوش سفالهای پیش از تاریخ علاقه شدید به آب و حاصلخیزی را نشان می‌دهد.

ایرانیان باستان در نقوش مفرغهای لرستان (حدود هزار سال ق م) درخت را همراه با آب روان ترسیم کرده‌اند که مطلوبترین منظره در سرزمینی خشک است. پس از آب، درختان در شکل‌گیری باغ ایرانی مهمترین نقش را دارند. ایرانیان قدیم به فرشته مقدسی معتقد بودند به نام «اوروزا» که صدمه زدن به گل و گیاه موجب ناراحتی و خشم او می‌شد.

«کوروش» در سارد باغ بزرگی ساخت و به دست خود در آن درخت کاشت. باغهای هخامنشی دارای طرحهای مستطیل دقیق با خیابانها و درختان متقاطع بود. سنگ نگاره‌های به جا مانده از دوران هخامنشی با درختان راست قامت، بخوبی اهمیت باغ در میان ایرانیان و نیز نظم هندسی موجود در باغهای ایرانی را نشان می‌دهد. باغ در عصر ساسانیان نیز بر پایه اصول گذشته شکل گرفت. ترکیب هندسی منظم میان میدان اصلی و خیابانهای عمود بر هم و کرتهای راست گوشه ای از ویژگیهای این باغها بود.

در دوران اسلامی، باغهای انبوه کاخها را احاطه ‌کردند و از لحاظ معماری به عنوان بخشی از آن محسوب می‌شدند، به صورتی که باغ تمامی جوانب اصلی بنا را به صورت قرینه فرا می‌گرفت؛ و سراسر محوطه به قطعات مستطیلی تقسیم می‌شد که از میان آنها جویهای کوچکی می‌گذشت . این ‌باغها به پیروی از ایرانیان باستان ساخته می‌شد.

از همان سده‌های نخستین هجری، باغسازی به شیوه ایرانی به فراسوی مرزها می‌رود و به مرور زمان گستره خود را وسیعتر می‌کند. باغهای زیبای اندلس (در قصر الحمرا) و باغهای باشکوه «کشمیر» نمونه‌هایی از این باغهاست که تحت تأثیر باغسازی ایرانی شکل گرفتند؛ اما به طور کلی شیوه باغسازی در کشورهای شرقی از باغسازی ایران الهام گرفته است.

در کتاب «تاریخ تمدن»، نوشته «ویل دورانت» (قسمت عصر ایمان)، آمده است: باغ به سبک ایرانی مورد تقلید سایر ملل نیز قرار گرفت و هم در بین اعراب و مسلمانان و هم در هندوستان رواج یافت و در قرون وسطی موجب الهام اروپاییان گردید. در اروپای قرون وسطا که در شهرها باغ عمومی و فضای سبز مفهومی نداشت، بیشتر شهرهای ایران در محاصره باغهای سرسبز و انبوه به خود می‌بالیده‌اند که پناهگاهی برای آسایش ساکنان آنها بوده است و از نظر زیبایی و طراوت در دنیای آن روز بی نظیر بودند.

Read Full Post »

حدود ۲۰۰۰ سال ق م دولت شهرهای سومری فروپاشیدند و راه را برای ایجاد حکومت های کوچک پادشاهی گشودند. یکی از این حکومت ها، پیرامون شهر «بابل» تاسیس شد. شهر بابل در ۱۰۰ کیلومتری جنوب شهر «بغداد» امروزی واقع شده بود؛ و مردمانش به زبان اکدی (یا کلدانی) سخن می گفتند. واژه بابل در زبان سامی آن دوره به مفهوم «دروازه خدایان» بود.
بابل در دوران سلطنت طولانی «حمورابی» از ۱۷۹۲ تا ۱۷۵۰ ق م به اوج شکوه خود رسید. حمورابی یک قانون گذار بزرگ بود. او قانون مشهور حمورابی را در ۲۸۲ ماده تدوین کرد، که نسخه اصلی آن بر سطح یک لوح از جنس سنگ «بازالت» حک شده است ، و امروزه در موزه «لوور»  پاریس نگهداری می شود. او تمام خدایان محلی را تحت فرمان یک خدای برتر یعنی «مردوخ»، خدای  بابل درآورد. نخستین امپراتوری بابل در حدود سال ۱۵۹۵ ق م توسط «هیتی ها» ویران شد. هیتی های تازه وارد، قومی از ریشه هند و اروپایی بودند، که در مرکز «ترکیه» کنونی یک کشور به نام پادشاهی «هیتی» تاسیس کردند و پایتختشان «هاتوسا» نام داشت.
علت برتری آنها بر اقوام و کشورهای همسایه آگاهی این قوم از ذوب فلز آهن بود ، بنابراین

سلاح های آنها بر سلاح های برنزی و مسی اقوام همجوار برتری داشت. مدتی بعد بابل به اشغال آشوریان درآمد. آشوریان دارای فرهنگ مشابه بابل بودند، و مانند قوم بابل به زبان اکدی سخن می گفتند.

آشوریان در حدود سال ۱۲۷۴ق م کشور گشایی های خود را آغاز کردند و اندک اندک سراسر خاورمیانه را تصرف نمودند. در زمان سلطنت «آشور بانیپال» که در سال ۶۶۸ ق م آغاز شده بود، قلمروی آشوریان تا مصر نیز گسترش یافت، اما تقریبا ۲۰ سال پس از مرگ او در سال ۶۳۰ ق م ، امپراتوری آشور توسط «هووخشتره» پادشاه «مادها» که با بابل متحد شده بود ، منقرض گردید؛ و بابل بار دیگر توانست شکوه گذشته خود را بازیابد.

معروفترین پادشاه بابل «بخت النصر» بود، که در سال ۶۰۵ ق م پادشاه بابل شد. بخت النصر ابتدا مصریان را شکست داد و آنها را از خاورمیانه بیرون راند. مدتی بعد ، شهر تیر در فنیقیه (صور در لبنان کنونی) را تصرف کرد. بخت النصر به توسعه شهر بابل، پایتخت خود پرداخت. او حصاری به طول ۱۸ کیلومتر را در پیرامون شهر ایجاد کرد که ورودی اصلی شهر محسوب می شد.

بخت النصر دستور بازسازی «زیگورات بابل» را داد، که اساس احداث برج مشهور بابل شد. احداث باغ های معلق بابل نیز به بخت النصر نسبت داده شده است. با مرگ بخت النصر در ۵۶۲ ق م بابل بار دیگر شکوه خود را از دست داد و پادشاهانی بی لیاقت یکی پس از دیگری این تمدن کهنسال را رو به زوال بردند؛ تا اینکه در سال ۵۳۹ ق م ، «کورش» پادشاه هخامنشی سراسر بین النهرین از جمله بابل را تصرف کرد؛ امپراتوری بابل منقرض شد و بابل به یک شهر کوچک مبدل گردید و دیگر هرگز امپراتوری بابل تجدید نشد

Read Full Post »

تمدن مینوآن

حدودا در حد فاصل سال های 2200 تا 1450ق م، تمدن «مینوسی ها» در جزیره «کرت»، واقع در دریای مدیترانه، شکوفا گردید. در دوران این تمدن که مردمانش نام آن را از «مینوس»، پادشاه افسانه ای گرفتند، ساختن قصرها با شیوه معماری پیچیده، مورد توجه بود. گفته می شود که بزرگترین این قصرها، که در «ناسیس» واقع است، جایگاه «مینوتور» (حکمران مینوآن را مینوتور می گفتند) بود. بازرگانان «مینوآن» از دریای مدیترانه می گذشتند و به خرید و فروش مصنوعات فلزی و سفالی و فانوس با تمدن های مجاور می پرداختند.

بعد از زوال تمدن مینو آنی در حدود 1450 ق م، قوم «میسن» که اهل نواحی مرکزی یونان بودند بر سواحل دریای اژه مسلط شدند. این قوم جنگجو و تاجر پیشه در دژهای سنگی مستحکمی که بر روی تپه ها بنا شده بودند، مستقر گردیدند. در هر یک از این دژها قصر کوچکی وجود داشت که تالار اصلی آن را «نگارون» می نامیدند. هر چند که تزئینات این قصرها از شکوه و جلال و هنر مینو آن تاثیر گرفته بود، اما با قصرهای بزرگ و مجلل مینوآن تفاوت بسیاری داشت.

«میسنیان» برای ایجاد سیستم نوشتاری خود از نوشته های مینو آن کمک گرفتند. مینو آن ها از یک سیستم نوشتاری به نام «لاینیر»، که هرگز تفسیر نشده است، استفاده می کردند. سیستم نوشتاری لاینیر که توسط میسنیان توسعه پیدا کرد، شکل اولیه خط یونانی بود. میسنیان به شکار و شرکت در برنامه های شکار بردگان علاقه داشتند، و به تجارت نیز می پرداختند.

نقاشی های دیواری بسیار زیبا و ظریف، که بر دیواره خرابه های قصر های به جا مانده از آن دوران است، شغل های مردم مینو آن را نشان می دهند. لذت و شادی ناشی از آکروبات بر روی گاومیش ها و مسابقات بوکس به همراه آیین و تشریفات زندگی درباری نیز در این نقاشی ها نشان داده شده اند.

لوحه مدور فائستوس

این لوحه سفالی مدور، در قصر «فائستوس» متعلق به دوران تمدن مینو آن، در جنوب جزیره کرت پیدا شد. قطر این لوحه 5/16 سانتی متر و ضخامت آن 3/1 سانتی متر می باشد. کسی بدرستی نمی داند این لوحه دارای چه کاربردی بوده است. اما این احتمال وجود دارد که به عنوان یک طلسم جادویی یا جدول نجومی یا فهرست نام سربازان و یا نوشته مذهبی، مورد استفاده قرار می گرفته است.

تمدن مینوآن جزو تمدن های اولیه اروپایی است. جالب است بدانید که همزمان با این تمدن اولیه در اروپا در ایران باستان دریانوردی و ساخت تجهیزات آن و پزشکی و انجام عمل جراحی و دانش نجوم و گاهشماری و …پیشرفت چشمگیری داشت. در حالیکه در تمدن های اروپایی تا بعد از رنسانس برده داری و تفریحاتی مانند شکار بردگان و یا نبرد بردگان با هم رواج داشت، سال ها قبل از آن در ایران باستان اولین منشور حقوق بشر تدوین شده بود و هر کارگری اعم از زن و مرد در مقابل انجام کار مزد دریافت می کرد. حتی تا سال ها بعد زمانی که در اروپا، کلیسا حضور زنان را در عرصه های اجتماع تقبیح می کرد، در ایران باستان روزی مخصوص گرامیداشت مقام بانوان وجود داشت و احترام به آنان جزو مبانی اولیه تربیتی بود، که کودکان پارسی آن را می آموختند

Read Full Post »

دستاوردهای فرهنگی دولت ـ شهرهای یونان در طول دوران قدیم (500 ق م تا 500 م) برای مدت هزار سال جهان غرب را تحت تاثیر قرار داد. دانشمندان یونانی اکتشافاتی در امور طبیعی انجام دادند. فلاسفه یونانی نظریاتی در زمینه اداره جوامع به جهان ارائه دادند و هنر ودرام یونانی شکوفا شد.

550 قبل از میلاد
«فیثاغورث» فیلسوف و ریاضی دان یونانی، رابطه بین ضلع های مثلث قائم الزوایه را کشف کرد.

 545 قبل از میلاد
فیلسوف یونانی،« آناکسیمنس» اهل «سیلتوس»، واقع در آسیای صغیر (ترکیه کنونی) سعی می کند که آغاز جهان و ساختار آنرا کشف کند. او نتیجه

می گیرد که هوا مهمترین ماده جهان است.

524 قبل از میلاد تا 456 قبل از میلاد
«آشیل» نمایشنامه نویس یونانی، مشهورترین نمایشنامه اش به نام «اورستیا» را که سرگذشت یک خانواده سلطنتی در طول «جنگ تروا « را نشان می دهد، به نگارش درآورد.

500 ـ 428 قبل از میلاد
« آناکساغورس»، ستاره شناس یونانی متوجه

می شود که نور ماه انعکاس نور خورشید است.

در حدود 490 تا 430 قبل از میلاد
«فیدیاس» مجسمه ساز یونانی، مجسمه هایی برای معبد «پارتنون» و «آکروپلیس» و مجسمه غول پیکر «زئوس»، خدای خدایان یونانیان باستان، را

می سازد.

در حدود 486 تا 406 قبل از میلاد
«اوریپیدس» تراژدی نویس یونانی، نمایشنامه هایی را بر پایه اساطیر یونان نوشت. مشهورترین نمایشنامه وی، «مدیه» داستان ساحره ای است که فرزندان خود را به قتل می رساند.

در حدود 470 تا 399 قبل از میلاد
«سقراط» ، فیلسوف یونانی و ملقب به پدر فلسفه، در «آتن» به تدریس می پردازد. مقامات آتن از عقاید او به خشم می آیند و او را به مرگ محکوم

می کنند. او با نوشیدن سم، خودکشی می کند. (با سقراط و اعتقاداتش در مقاله های بعدی بیشتر آشنا می شویم)

در 427 تا 347 قبل از میلاد
«افلاطون» فیلسوف یونانی، نخستین دانشگاه یونان (آکادمی) را در آتن دایر می کند و مردان جوان در آن به تحصیل فلسفه می پردازند. وی در رساله «محورات»، مجموعه مباحثات استاد خویش، سقراط، را با اهالی آتن به رشته تحریر در می آورد. او با انتشار«رساله جمهوریت» به بیان عقاید خویش درباره نحوه اداره یک حکومت ایده آل می پردازد. در زبان یونانیان قدیم، کلمه فلسفه به معنی «عشق به دانایی» است. در طول سال های

 300 ـ 500 ق م، تمامی علوم عقلانی رونق یافتند.َژ

Read Full Post »

از زمان هاى قديم سنت اين بود كه در مصر فقط مردان مى توانستند حكمروايى كنند اما روابط خانوادگى خاندان سلطنتى مصر بسيار پيچيده بود، و زمانى كه يک فرعون زن با موفقیت به قدرت رسيد، اين سنت فراموش شد.

در مصر باستان زنان نسبت به جوامع ديگر مثل بين النهرين و يونان، از نظر اجتماعى شرايط بهترى داشتند. آنان اجازه داشتند كه صاحب اموال خود باشند و از پدر و شوهر خود ارث مى بردند و هنگام مشاجره و برخورد، اجازه داشتند كه به دادگاه مراجعه نمايند و از حق قانونى خود دفاع كنند.
قبل از «هات شپ سات»(نخستین فرعون زن)، زنان دیگری در دستگاه حكومتى مصر به عنوان «ملكه» صاحب قدرت بودند. به قدرت رسيدن اين زنان يكى پس از ديگرى، سبب شد كه افكار عمومى نظر مثبتى نسبت به قدرت زنان پيدا كنند و باور نمايند كه زنان مى توانند ثبات و نظم در جامعه به وجود آورند.

هات شپ سات پنجمين فرعون از هجدهمين سلسله پادشاهى مصر، دختر«توتموس اول» و «آهمس» بود. وقتى پدر او مرد، برادر ناتنى او كه از هات شپ سات كوچكتر بود به سلطنت رسيد. براساس قوانين مصر باستان، زنان خون سلطنتى در رگ هاى خود داشتند و هر يک از مردان خاندان سلطنتى مجبور بودند كه براى تثبيت موقعيت خود، با يک زن از خاندان سلطنتى ازدواج كنند؛ اين مساله اغلب سبب ازدواج فرعون با خواهر تنى یا ناتنى و يا دخترى با نسبت فاميلى نزديک مى شد. به همين جهت «توتموس دوم»، براى تحكيم موقعيتش با خواهر ناتنى خود، هات شپ سات ازدواج كرد. او بسيار ضعيف بود و كاملا تحت نفوذ شخصيت  قوى هات شپ سات قرار داشت. توتموس دوم چند سال بر مصر حكومت كرد و از هات شپ سات صاحب دو دختر و از همسر ديگرش صاحب پسرى به نام «توتموس سوم» شد. او در سال ۱۴۷۹ ق م درگذشت و توتموس سوم جانشين وی گردید. به دليل كودكى فرعون جديد هات شپ سات به عنوان نايب السلطنه انتخاب شد. وى و فرعون جديد مصر تا سال ۱۴۷۳ ق م بر مصر حكومت كردند. او با پشتيبانى كاهن هاى معبد «آمون»، خود را «همسر خداى آمون» ناميد. هنگامى كه توتموس سوم به سن ده سالگى رسيد، هات شپ سات خود را «فرعون» ناميد. او براى اين منظور زمين ها و عنوان همسر خدا را كه ويژه زنان بود به دختر اولش تسليم كرد. وى در سال ۱۴۹۰ ق م تاجگذارى نمود و نام سلطنتى خود را «ما ات كارا» (سرآمد زنان اشراف زاده) گذاشت.

او پشتيبانان مقتدرى چون راهب اعظم معبد آمون را داشت كه به وی كمک كردند تا موقعيت خود را تثبيت كند. در سنگ نوشته ها به او لقب جنگ طلب و خشمناک داده اند. با وجود اين عناوين، در دوران حكومت او امنيت نسبى برقرار بود. او براى ارتقا بخشيدن به ارتباطات تجارى مصر، هياتی به سواحل افريقا فرستاد که تا سرزمين «پونت» (سومالى فعلى) نيز سفر كردند. در زمان حکومت او مصركشورى باثبات و پررونق بود. او براى اينكه بهتر بتواند وظايف يک فرعون انجام دهد از لباس مردانه و ريش مصنوعى استفاده مى كرد. تصاويرى كه از او در ديوار معابد حک شده، هميشه شمايل يک مرد را نشان مى دهد، درحالى كه در سنگ نوشته ها از او به عنوان يک زن ياد مى شود.

در جنگ ها او نه تنها همراه سپاه عازم ميدان جنگ می شد، بلكه رهبرى لشكر مصر را نيز خود به عهده می گرفت. اين زن فوق العاده بيست و دو سال بر مصر حكومت كرد؛ در تاریخ مصر مشخص نيست كه وى به مرگ طبيعى مرد و يا كشته شده است. او در سال ۱۴۵۸ ق م ناپديد شد. در اواخر قرن بيستم در دره رود نیل یک مقبره کشف شد که احتمال داده می شود متعلق به هات شپ سات باشد. مومیایی این زن ماسكى جواهرنشان بر چهره دارد و جايى هم براى ريش همانند فراعنه در آن ديده مى شود

Read Full Post »

بشر از آن زمــان كه به تــوسعه تمدن خود پرداخت، نیازمند به همكاری و ارتباط با دیگران شد و دامنه دار شدن امور شهر نشینی و یا بهتر بگوییم گسترش شهرنشینی مستلزم ایجاد تشكیلات و سازمان هایی برای استفاده صحیح از منابع و افراد بود؛ از این رو داشتن ارتباط و سعی در ایجاد و حفظ حسن تفاهم از زمان های دیرین شرط اساسی سازش و توافق میان گروه ها و ملت های مختلف بود، و بشر از آغاز تاریخ كوشش می كرد، كه وسایلی برای ایجاد ارتباط و تفاهم با دیگران بدست آورد، و از كلیه علوم و فنونی كه در اختیار داشت، بدین منظور استفاده می كرد.

مهمترین نمونه عالی از وسایل ارتباطی در ایران باستان که برای ایجاد حسن تفاهم و به منظور اطلاع رسانی بكار رفته است «كتیبه بیستون» می باشد؛ كه بر صخره های كوه بیستون نقش بسته است. «داریوش اول» اصلاحات عمده ای را در روش های اداره مملکت صورت داد و این اصلاحات منجر به تشكیلات كشوری و تنظیم مالیات و ایجاد خطوط ارتباطی شد. داریوش برای مطرح شدن روش هایش برای اولین بار یک اطلاع رسانی جامع را به منظور نشان دادن كارهای خود به عموم افراد ملت های تابع ایران و ایجاد حسن تفاهم در آنها اجرا كرد؛ و در این راه از بهترین وسائلی كه آن زمان وجود داشت استفاده نمود. او فرمان داد بر صخره های بلند كوه بیستون كه چشمه های دامنه های آن محل اطراق كاروانیان ملت های بزرگ آن زمان چون «آشوری ها»، «بابلی ها» و … بود كتیبه مفصلی به سه زبان معروف آن عصر یعنی «پارسی قدیمی» و «ایلامی» و «بابلی» بنویسند و نسخه هایی از آن را نیز به زبان های مختلف به كلیه كشورهای تابع ایران ارسال کنند؛ تا مطالب آن در سراسر نقاط ایران بزرگ پخش شود. در واقع این كتیبه مانند یک روزنامه دیواریست كه وسایل ارتباطی امروز از قبیل تلویزیون و رادیو و .. جای آن را پرکرده اند. در ایران باستان برای حفظ ارتباط و رسانیدن اخبار لازم به عموم مردم اقدامات مهمی انجام شد كه در زیر به آنها اشاره می شود:

_ برای نخستین بار چاپارخانه هایی در سراسر ایران دایر شد كه در آنها همیشه اسب های تازه نفس حاضر بودند و به محض آنكه «چاپار» حامل پیام به آنجا می رسید فورا اسب خود را عوض می كرد و به حركت ادامه می داد. بدین ترتیب پیام مورد نظر به سریع ترین طرز ممكن تا دور افتاده ترین نقاط ایران ارسال می شد.

_داریوش یک شبكه مخابراتی با استفاده از وسایل موجود آن زمان برای فرستادن پیام های كوتاه و فوری بوجود آورد. این پیام ها بوسیله علائمی كه با ایجاد دود در روز و آتش در شب بر روی ارتفاعات داده می شد به سرعت منتقل می گشت و به نقاط دور دست كشور می رسید.

_ با وجود فقدان چاپ و كاغذ در دوره هخامنشیان دستورات یا قوانین دولتی بر روی لوح های فلزی حک می شد؛ و به كلیه نواحی ایران ارسال می گردید تا عموم افراد كشور از آن آگاه شوند.

در دوره ساسانیان خط و كتابت در ایران توسعه و پیشرفت بسیار یافته بود و علاوه بر سه طبقه رسمی جامعه كه «موبدان» و «جنگ آوران» و «كشاورزان» بودند؛ طبقه چهارمی به نام «دبیران» به وجود آمدند. كار این طبقه عبارت بود از نوشتن نامه ها و پیام های دستگاه های دولت و یا اشخاص به طرزی مؤثر و مفهوم با رعایت اصول ادبی و هنری.

به عقیده مورخین این تلاش ها و اقدامات ایرانیان  پایه های نخستین اصول ارتباطات امروز را بنیان نهاد

Read Full Post »

تاريخ زرتشتيان با پيدايش اشوزرتشت آغاز مي شود . در دوران پادشاهي گشتاسب كياني زرتشتيان افزايش مي يابند . در دوران هخامنشي ،بيشتر پادشاهان و مردمان زرتشتي بودند بدون آن كه آيين زرتشت  دين  رسمي باشد .  ساسانيان دين زرتشتي را دين  رسمي كشوراعلام نمودند . دين وحكومت  هستند كه مي توانند به يكديگر نيرو دهند . ولي تاريخ نشان مي دهد كه هر زمان دين سالاران با كشورمداران يكي شده اند، دين تحريف و حكومت فاسد شده است . 

در دوران  هخامنشي  ، كه دين رسمي وجود نداشت و پادشاهان به ساير  دين ها احترام مي گذاشتند ، ايران زمين مهد آزادی انديشه بود و آفريننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانيان كه دين و حكومت يكي شد ، دين در خدمت سياست درآمد و خرابي دين و حكومت هر دو را باعث گرديد ! 

در سده هفتم ،  تازيان بر ايران چيره شدند ، گروهي از  زرتشتيان ،  زير فشار تازيان و تعصب ايرانيان تازه مسلمان ، ترك دين كردند و گروهي ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت  نمودند تا در  محيطي آزاد  ، فرهنگ ديني  خود را  پاسداری كنند و به  آيندگان بسپارند  . گروهي از  زرتشتيان كه در  ايران مانده بودند ، آتش عشق به  دين بهي را در كانون سينه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند . 

يورش  سخت تر  در دوران  استيلای مغول  و مغولان  به زرتشتيان ،  كليميان ،  مسيحيان و مسلمانان  وارد آمد .  بسياری كشته شدند و گروهي به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهديد مغولان درامان بمانند . 

در زمان صفويان كه اسلام دين  رسمي ايران شد ، فشار به غيرمسلما نان  شدت گرفت، اين وضع تاسف بار در زمان قاجار هم ادامه داشت .  در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ، پارسيان هند كه از بيداد و فشار وارده به همكيشان خود در ايران آگاهي يافتند ، نماينده عالي رتبه به نام مانكجي ليمنجي  هاتريا  را به ايران فرستادند .  او نزد شاه شكايت  برد و با پشتيباني حكومت هند ( امپراطوري انگليس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زيادي بكاهد . از روی نامه های مبادله شده بين  مانكجي و ناصر الدين شاه كه امروز موجود است ، فشار و تبعيض ظالمانه نسبت به زرتشتيان از جمله شامل موارد زير بود : 

·            زرتشتيان  مجبور  بودند  علامت  مشخصه اي  روي  لباس خود بزنند تا از  مسلمانان تميز داده شوند (همانند  يهوديان در آلمان نازی ) 

·            زرتشتيان در موقع خريد ، حق  نداشتند به اجناس مورد نظر و به ويژه به اغذ يه و ميوه دست بزنند. زيرا به عقيده مسلمانان آن مواد ، نجس مي شد ! 

·            زرتشتيان حق نداشتند در برابر مذهبيون ، سوارچهارپا بمانند و يا در بازار سواره حركت كنند . ( در آن زمان وسيله نقليه معموليچاهارپا بود ) 

·            زرتشتيان روزهاي باراني نمي بايست بيرون بروند كه مبادا خيابان آلوده شود. 

·            اگر جواني زرتشتي مسلمان مي شد، برادران و خوهران او ، از ارث والدينشان  محروم مي شدند و همه  ارث ، به جوان تازه  مسلمان  شده  مي رسيد ( اين كار  نسبت به يهوديان هم انجام مي شد و وسيله ای بود برای ترغيب و اجبار زرتشتيان  و يهوديان به پذيرفتن مذهبی ديگر ) 

·            هنگامي كه يك نفر زرتشتي به دست يك نفر مسلمان كشته مي شد ،مسلمانِ قاتل قصاص نمي شد و تنها مي بايست خون بها ( ديه )  به وارث مقتول زرتشتي  بپردازد و به اين ترتيب مسلمانان از ريختن خون زرتشتيان ترس نداشتند .

با پا در مياني مانكجي و پشتيباني دولت هند ِ انگليس ، ناصرالدين شاه دستور داد تا پاره ای از اين موارد اصلاح شود و از فشار و بيداد كاسته گردد . در جريان انقلاب مشروطيت ايران كه منجر به پديد آمدن قانون اساسي 1906 شد ، گروهي از زرتشتيان به مشروطه طلبان ياری دادند . 

 اردشير جي ريپورتر سومين نماينده پارسيان در ايران كه استاد مدرسه علوم سياسي هم بود در آموزش اصول دموكراسي وآزادی به دانشجويان وهمراهي بامشروطه طلبان و رجال  آزادی خواه  ايران ، موثر بود .  زرتشتيان چند  تن كشته دادند و  سر انجام توفيق يافتند در مجلس شوراي ملي كرسي برای زرتشتيان و ساير اقليت های مذهبي تأمين نمايند . 

امروز: از سال 1950 عده ای از پارسيان هند ، در طلب زندگي بهتر و فرصت هاي فرهنگي و اقتصادي اميدبخش تر ، به اروپا و آمريكا آمدند . پس از انقلاب 1979 ايران هم  عده اي از زرتشتيان ايران به امريكا ، اروپا ، كانادا ، استراليا و ديگر كشورها مهاجرت كردند . در حال حاضر، زرتشتيان مقيم اين قاره ها اجتماعات و انجمن هايي براي حفظ سنت های فرهنگي و مذهبي خود  تشكيل  داده اند . در آمريكا  ، كانادا  و  استراليا به همت  و سرمايه  ايراني  زرتشتي  رستم گيو  در ده مل ،  مراكز زرتشتي  « دَرِ مِهْر » ساخته و بر پا شده است  و خدمت بزرگي  به يگانگي و بقای فرهنگ زرتشتي در خارج از ايران و هند انجام داده است . 

در هندوستان زرتشتيان با نام پارسي، از پيشگامان و بنياد گزاران صنعت ، تجارت ، بانكداری ، كشتي سازی ، بيمارستان های مدرن و مدارس عالي هستند . هواپيمايي تجارتي هند ( ايراينديا ) ،  نخستين كارخانه ذوب آهن در جمشيد پور ،  نخستين شركت كشتي سازی هند ، و نخستين كارخانه نساجي هند متعلق به پارسيان است. عده ای از نخبه ترين ، قضات ، سفيران ، مديران ، پژوهشگران و افسران هند پارسي بوده و هستند . 

پدر انرژي اتمي هند يكنفر پارسي است . فرماندهان نيروهای مختلف هند، از پارسيان بودند و تنها مارشال هند و فاتح  جنگ  هند و پاكستان، يك تن پارسي است . در پاكستان هم زرتشتيان به مقام وزارت و سفارت رسيده اند . 

در ايران نيز زرتشتيان با وجود كمي عده ، در دوران پهلوی، در آباداني و سازندگي ايران سهم مهمي به عهده گرفتند . نخستين بانكدار مدرن، موسس آبياری نوين و پدر شهرسازي نوين در ايران زرتشتي بودند . در شماری از شهرها ، زرتشتيان اولين كارخانه  برق و تلفن را  داير كردند .  مدارس  زرتشتيان در تهران ،  يزد وكرمان از برجسته ترين مدارس بوده و زماني تعداد  مدارس زرتشتيان در يزد از شمار مدارس دولتي ، بيشتر بود . 

سهم زرتشتيان در فرهنگ و بهداشت ايران –  به نسبت جمعيت – بر اكثريت فزوني داشت .  در بين  زرتشتيان  ايران  بي سواد وجود نداشت و زرتشتيان  –  به نسبت  جمعيت – بيشترين شمار پزشك ، مهندس و استاد دانشگاه را به ميهن خود ايران  دادند .  نخستين غير مسلمانان  ايراني كه به  مقام معاونت  نخست وزيري ، معاونت وزارت ، سپهبدی و رياست دانشگاهي رسيدند ، زرتشتي بودند . 

در  امريكا و كانادا  عده ای از  زرتشتيان و  پارسيان در  دانشگاه های  معتبر به كار آموزش و پژوهش ، سرگرمند و يكي از رهبرهای بزرگ اركستر فيلار مونيك امريكا   پارسي است . با وجود ويژگي های  اخلاقي ،  اجتماعي و قومي مشترك زرتشتيان در اجتماع  پارسيان هند و  زرتشتيان  ايران – كه سازندگي ، كوشش ، پركاري ،  ابتكار درستي و دهشمندي ، از جمله آن هاست – بيشتر خارجي هايي كه درباره پارسيان گزارش داده اند ،  فكرشان متوجه ثروت و دهشمندی آنان بوده و روش دخمه و احترام به آتش را هم  هيجان آميز دانسته اند .  ولي به ساير توفيقات و برجستگي های زرتشتيان كمتر اشاره كرده اند. 

مثلاً كمتر كسي در خارج از هند و ايران از سهمي كه پارسيان در تحصيل استقلال هند داشته اند و يا سهم زرتشتيان در انقلاب مشروطيت ايران آگاه است .سه رئيس كنگره هند ،درنخستين بيست ساله مبارزه آزادی طلبانه بر عليه امپراطوری انگلستان،  پارسي بودند . پارسيان دوش به دوش گاندی ، نهرو و ساير رهبران هند ، برای آزادی آن كشور مبارزه كردند . نخستين كس در انگلستان به نمايندگي مجلس عوام انتخاب شد ( از حزب ليبرال ) يك تن پارسي بود. در انقلاب مشروطه ايران زرتشتيان فعال بودند و كشته دادند ! 

موفقيت های زرتشتيان ، انعكاس معتقدات و باورهای آنان در الگوهای  رفتاريشان است . وفاداری ، درستي ، پركاری ، شجاعت و سازندگي اجزاء تفكيك ناپذير تعاليم زرتشت است . 

پرفسور جكسن استاد دانشگاه كلمبيا ، درباره ايرانيان باستان ( زرتشتي ) مي نويسد :  ايرانيان تحت  باورهای ديني شان  ،  دارای  فروزه هايي  هستند كه در سازندگي  كوشش و ارزش های علمي جلوه گر مي شود . 

بدون شك ، زرتشتيان امروز نيز از همان ويژگي ها بهره دارند . بررسي درباره اين كه چرا و چگونه زرتشتيان در هر كجا بوده هستند ،توانسته اند تا اين اندازه موفق باشند ، پژوهشگر را به بررسي درباره خصوصيات ديني زرتشت مي رساند .ارتباط بين باورهای عقيدتي و الگوهای رفتاري غير قابل انكار است . انديشه ، گفتار و كردار زرتشتيان نيز از آبشخور عقيدتي آنان سيراب شده و شكل مي گيرد . چنين تحقيقي بينش بيشتر درباره راز بقای قوم زرتشتي را در طول دست كم چهل قرن به دست مي دهد . 

از مسايلي كه پس از مهاجرت های سي سال اخير ، فكر رهبران زرتشتي را به خود معطوف داشته است ، مسأله بقا است . در ارتباط با اين مسأله ، موضوعاتي از قبيل پذيرش به دين به صورت حاد مطرح است . براي زرتشتيان نگراني  « بقا  »  نبايد وجود  داشته باشد به  شرط آنكه طبق  اصول گات ها عمل كنند . در گات ها ، پذيرش دين يك امر شخصي است و مبني بر اختيار  است . هر كس مي تواند با رايزني انديشه نيك و پذيرش اشا به دين زرتشتي در آيد . قبول عقيده ي خاص ، تأييد ديگری را نمي خواهد . بنابراين هر كس مي تواند  اگر بخواهد و اگر راه اشا را انتخاب كند ، زرتشتي باشد . 

پذيرش فرد زرتشتي شده در داخل انجمن های زرتشتي ، يك امر اجتماعي و مربوط به كساني است كه آن انجمن ها را تشكيل داده و با رأي اكثريت اعضاء ، آن را اداره  مي كنند . پس اگر تازه زرتشتي شده ای را انجمني نپذيرد ، در زرتشتي بودن آن فرد تأثيری نمي كند . او زرتشتي است . تازه زرتشتيان مي توانند براي خودشان انجمني درست كنند . در بعضي از شهرهای امريكا ، دو يا سه انجمن زرتشتي ، تشكيل شده است . تعداد انجمن ها ، اگر به وحدت و يگانگي زرتشتيان زيان وارد كند ، قابل قبول نيست . 

همه زرتشتيان و همه  كساني كه به گات ها  باورهای زرتشتي وفا دارند ، بايد به گفته گات ها در انجمن برادری و دوستي با هم همكاري كنند . داوطلب پذيرش دين ، بايد با قبول معنويت دين ، طالب آن باشد نه اين كه به خاطر جلب منفعت مادی ويا به خاطر ازدواج و مانند آن زرتشتي شود . قبول معنويت اصل است . 

فردا: دين زرتشتي ديني است كه با پيشرفت و نوگرايي ( مدرنيسم ) سازگار است . مقررات و قواعد دست و پاگير و قهقرايي ، در دين نيست . دين زرتشتي دين جهاني است در دين زرتشت ، امريا نهي غالباً كلي است نه موردی .دستور رعايت سلامت و بهداشت تن و روان كلي است . مسائل موردی ، مثل روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب ( كه از لحاظ عملي در بعضي نقاط  جغرافيايي مثلاً  قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند )  در دين زرتشتي نيست. در عين حال سنت زرتشتي بر اين است كه زرتشتيان در ماه دست كم زرتشتي چهار روز گوشت نمي خورند . بعضي هم اساساً سبزيخوارند . اين خوبي دين است . همان گونه كه  مي دانيم   روزه گرفتن  از طلوع تا غروب  آفتاب در نقاطي مثل قطب شمال يا جنوب ايجاد اشكال مي كند . يا الزام به خوردن گوشت حيواني كه به ترتيب خاص ذبح شده باشد ممكن است از جهت علمي قابل توجيه نباشد و فقط يك سنت مذهبي باشد . 

تعطيل يك روز معين در هفته ( روزی كه به باور پيروان مذهبي ، خدا استراحت كرد و ممكن است در كشورها جمعه ، شنبه يا يكشنبه باشد ) در دين زرتشتي نيست . بنابر اين ، زرتشتيان در هر كشوری باشند ، مي توانند به اقتضای وضع آن كشور، يكي از اين روزها را تعطيل كنند بدون آن كه بر خلاف مذهبشان كاری كرده باشند

مسأله آدم وحوا در دين زرتشتي نيست . بنابراين ، جنگي بين طرفداران نظريه تكامل و طرفداران نظريه خلقت پيش نمي آيد . 

مسأله پرداخت مبلغ معيني به عناوين ديني به روحانيان ، يا هيچ مرجعي حكم نشده است . بنابراين ، زرتشتيان در هر كشوري ، با رعايت تصميمات اقتصادي دولت كه با توجه به الزامات تورم و توسعه گرفته مي شود ، ماليات خود را مي پردازند بدون آن كه  از مقررات ديني عدول كرده باشند و رعايت نظامات محيط زيست وحقوق بشر ، تساوی  حقوق زن و مرد و عدم تبعيض مبني بر نژاد و رنگ براي زرتشتيان ممكن است ، زيرا  با اصول كلي گات ها سازگار است . 

در كتاب  مقدس زرتشتيان راجع به  حقوق زن و يا  سهم الارث  او و فرزندان و مانند اين ها ، احكامي وجود ندارد كه عمل بر خلاف آنها ، مغاير دين باشد . بالاخره وفاداری نسبت به حكومت قانوني و دادگستر ، جزو سنت مذهبي زرتشتي است و مسايل مربوط به حكومت پيروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پيش نمي آيد .اين قابليت تطبيق با رعايت اصول كلي دين ، يكي از اسرار بقای جامعه زرتشتي است . 

مشكل فوری زرتشتيان مهاجر ، قبول يا عدم قبول ديگران به دين نيست ، بلكه اطلاع خود زرتشتيان از ارزش هاي معنوی ، اخلاقي و اجتماعي زرتشتي است . مشكل فوری آزادی از خرافات و تحريفات ديني است كه در طول زمان و در ارتباط با ساير اديان و ايدئولوژي ها وارد دين زرتشتي شده است . زرتشتيان مهاجر بايد با دانش دين مجهز شوند تا از روی ناآگاهي ، پيرو اديان و ايدئولوژي های ديگر نشوند . با اين ترتيب ، نگراني نسبت به بقاي زرتشتيان نخواهد بود . در مورد تشريفات ديني ، پاره ای از تشريفات دست وپاگير و خرافاتي كه وارد سنت شده است ، بايد كنار گذارده شود و يا با شرط روز تطبيق داده شود . 

ولي مقررات و تشريفاتي هم وجود دارد كه از لحاظ بقا و همبستگي زرتشتيان ، نهايت اهميت را دارد و بي اعتنايي به آن ها متضمن تضعيف يگانگي در جامعه مي شود . از آن جمله است ، مراسم سدره پوشي ، حفظ گهنبار ، و برپا داشتن جشن هاي مذهبي وملي . اين مراسم زيباي شادي آفرين قسمتي از هويت ملي و مذهبي زرتشتيان است . حفظ گاهنماي ملي و ديني در كشورهای مقيم ، پيروی از تقويم و تاريخ دولتي و در عين حال به ياد داشتن تقويم ملي ، امكان پذير است . همچنين ، آموزش زبان و ادب فارسي به جوانان تا آنجا كه امكانات اجازه دهد ، از اسرار بقا و پايداري جامعه زرتشتي خواهد بود . 

باشد كه نسل جوان زرتشتی ،  وارث  فرهنگ كهن  و ارزشمند مذهبی  ايرانی بتواند مشعل پر فروغ دين را نگهداری كند و روشن تر به نسل آينده بسپارد . 

باشد كه با رايزنی منش نيك ( وهومن ) ، پيمودن راستی و داد ( اشا ) ، به كار بردن مهر و ايثار ( آرميتی ) ، از چنان نيروی اهورايی ( خشترا ) ،  برخوردار شوند كه  به رسايی ( هَائروَتات ) رسند و جاودان ( اَمرتات ) دست يابند .

Read Full Post »

نه قومی برگزيده دارد و نه با زبان ويژه ای برای کسانی وحی می فرستد و نه گروهی از آفريدگان خويش را مامور کشتار گروهی ديگر می کند و نه خودش شبانه چند هزار نفر از بندگانش (فرزندان مصريان) را از میان می برد و نه بابت لغزشهائی که خودش برای اين بندگان خواسته است آنها را بسوی آتش و مار و عقرب به جهانی ديگر روانه می کند.
او دستگاه بيکران آفرينش را برای زمين ما که ذره ای ناچيز در اين دستگاه است نيافريده، بلکه او جوهر راستی و سرآغاز راستی است. او به هستی آورنده خرد و آغاز و پايان نظامی است بنام « اشا» که ميلياردها کهکشان را با ميلياردها خورشيد آنها را از ميلياردها سال پيش با خرد بيکران خود در گردش دارد. است.
او برتر و پاک تر از آن است که ما او را درگير مسائل فرومايه زندگی چند انسان گمراه بکنيم. او اهورا مزداست. او خوشبختی و شادی و شکوفائی را برای جانداران اين زمين آفريده .او آزادی گزينش را آفريده تا انسانها بتوانند راه و روش وشيوه زندگی خود را بدلخواه خود گزينش کنند.او آرامش را آفريده تا مردمان زندگی اسوده داشته باشند. او انديشه نيک را آفريده تا زنان ومردان را به سوی بخش پرفروغ زندگی راهنمائی کند. او چيرگی به خود را آفريده تا مردمان را از لغزشهای نا خواسته زندگی دور نگاه دارد. او تکا مل و رسا ئئ را آفريده تا مردمان هر روز، هم خود و هم اين جهان را تازه تر و نوتر کرده و پيشرفت دهند. و سر انجام او جاودانگی را آفريده تا زنان و مردانی را که با او در روند آفرينش همکاری کرده و در خوشبخت کردن خود و ديگران و اين جهان گام برداشته اند در «سرای مينوی سرود»، جاودانه با فروغ خود و در فروغ خود روشنی بخشد.
او هيچگاه آفريده گان خود را «بنده و برده» خود نناميده بلکه هميشه آنها را « دوست و همکار» مینامد. دوست وهمکار برای بهتر کردن و خوشبخت کردن اين کره که ما انرا زمين میناميم.
اين نيک بختی استثنائی ايرانيان بود که اين آئين بی همتا از سرزمين آنها بر خيزد تا به تمام جهان نور بيافشاند.


بود مردمي کيش و آيين ما         نگيرد خرد ُخرده بر دين ما
بياريم باز آب رفته بجوي               مگر زان بيابيم باز آبروي
(فردوسي)

Read Full Post »

چغازنبیل (بنای ماندگاری از ایلامیان)

قدمت تاریخ تمدن ایلامیان که در دشت های جنوب غربی ایران می زیسته اند و پایتخت دولت مقتدر آن شهر معروف شوش بوده است به حدود شش هزار سال پیش می رسد(آشوریان که در همسایگی آنان بودند آن ها را عیلام یا علام می نامیدند.)

شهر چغازنبیل (دور- اونتاش) در حدود سیزده قرن قبل از میلاد به دستور اونتاش- گال پادشاه عیلام ساخته شد. اهمیت این شهر بعد از پایان پادشاهی او کم شد تا این که غارت و چپاول سپاه آشوربانی پال که 2هزار سال از عمر سلسله ی عیلامیان می گذشت نقطه ی پایانی بر موجودیت این مرکز زیارتی می گذارد. محوطه ی تاریخی چغازنبیل در جنوب غربی ایران استان خوزستان و در فاصله ی 35 کیلومتری جنوب شرقی شهر باستانی شوش قرار دارد. بلندترین نقطه ی این مجموعه که قله ی معبد بزرگ آن می باشد، حدود 90 متر نسبت به سطح دریا ارتفاع دارد. چغازنبیل در زبان مردم بومی به معنای تپه ایست که از باقی مانده خرابه های باستانی با دست ساخته شده و به شکل زنبیل است یا به وسیله ی زنبیل خاکریزی شده است. (دور – اونتاش) به معنای قلعه اونتاش است که برگرفته از نام بنیانگذار آن می باشد. در بعضی متون میخی این شهر (آل – اونتاش) ذکر شده است که به معنای شهر اونتاش است.

از نظر لغوی کلمه ی زیگورات (زاگ – کار) به معنی مکان خداست و به اعتقاد آن ها این مکان محلی است که مردگان در آن جا دفن هستند و در آن جا باقی می مانند و محل جاودانی ارواح و عبادات ایشان خواهد بود.

کشف چغازنبیل تقریبا در سال 1930 توسط یکی از زمین شناسان شرکت نفت و با یافتن آجر کتیبه داری از چغازنبیل آغاز شد. «رومن گیرشمن» در سال 1946 میلادی پس از «دمورگان» و «دمنکم» به سرپرستی هیات حفاری شوش منصوب شد. وی به طور قطع یکی از شاخص ترین چهره های باستان شناسان خارجی در ایران و منطقه در یکصد سال اخیر بوده است. او نقش مهمی در تحقیقات چغازنبیل داشت و تا آخر عمرش به علم باستان شناسی ایران خدمت کرد. معبد چغازنبیل در مرکز شهر به صورت مطبق و در ÷نج طبقه بنا شده (که امروزه دو طبقه از آن هنوز پابرجاست) و به دو تن از خدایان بزرگ عیلامیان «ایشنوشیناک» و «نپریشا» اهدا گردیده است این معبد بزرگترین اثر به جای مانده از تمدن عیلام است که تاکنون شناخته شده است. هیچ یک از زیگورات های کشف شده در بین النهرین به عظمت آن نیستند و به عقیده باستان شناسان در آخرین ارتفاع بنا معبدی وجود داشته است که جایگاه خدایان عیلامیان بوده است. اونتاش گال در نظر داشته است مرکز مقدس قدرتمندی را بنیان گذارد تا تعصب و حمیت تمام رعایا را به خود جلب کند.

بناهای شهر از خشت و آجر ساخته شده اند و با وجود قدمت زیاد هنوز بخش های زیادی از آن ها برجا مانده است. در میان شهر یک تمنس(محل مقدس) وجود دارد که زیگورات در آن قرار گرفته است و حصاری مربع شکل اطراف آن را محصور کرده است که هر ضلع مربع مزبور بالغ بر چهارصد متر بوده است.

زیگورات که زوایای آن به سوی جهات اربعه است نقشه ای مربع شکل را نمایان می سازد که طول هر ضلع آن تقریبا یکصد و پنج  متر است. ارتفاع آن بالغ بر پنجاه و سه متر می شود. سبک معماری این برج مطبق به دلیل این که بسیاری از اصالت های معماری بومی را نشان می دهد بسیار جالب و دیدنی است . بر خلاف آن چه عموما تصور می کنند این برج بر مبنای افقی و با گذاشتن سطوح بر روی یکدیگر ساخته نشده است بلکه بر اساس یک نقشه عمودی بنا گردیده است. یعنی هر کدام از طبقات آن مستقلا از روی خاک بکر شروع شده و بالا آمده اند و از یک عمق و سطح بنیاد گشته و هر طبقه داخل طبقه ی دیگر محصور گردیده است و مجموعه ی آن مانند یک دوربین غول پیکر بالا آمده است. دور تا دور زیگورات را دیواری احاطه می کرده که در مجاورت آن در جبهه ی شمال غربی معابدی برای خدایان «کری ریشا» ، «ایشنی گرب» و «هوبان» بنا شده است. همچنین معابد دیگری در جبهه شمال شرقی و شرق قرار داشته اند. مجموعه این معابد توسط حصار دیگری احاطه شده است. در خارج از این حصار بقایای اندکی از خانه های شهر در سطح زمین دیده می شود. دور تا دور این شهر سومین دیوار قرار داشته است که کلا شهر را محصور می کرده و طول آن حدود چهار کیلومتر بوده است . در نزدیکی حصار خارجی مخزنی برای آب قرار داشته است. در نمای بدنه ی زیگورات به فاصله ی هر ده رج آجرهای کتیبه داری با خطوط عیلامی و اکدی به کار رفته است که در آن ها نام و نسبت پادشاه سازنده و علت ساخت ذکر شده است. به این ترتیب هزاران آجر ساده کتیبه دار بناهای شهر را تزیین کرده اند.

 زیگورات دارای چهار دروازه است که بر نام گذاری پروفسور گیرشمن عبارتند از :

  1. دروازه ی شمال غربی که مهمترین دروازه است و دارای چهار برج می باشد. دو برج در درون و دو برج در بیرون.
  2. دروازه ی شوش.
  3. دروازه ی جنوب شرقی(دروازه ی مسدود شده).
  4. گذرگاه شاهی.

از دیگر ویژگی های معماری چغازنبیل پلکان های داخلی و مسقف با پاگردهای بدون سقف است که این روش در زمان خود ابداعی به شمار می آمده است.

مقدس ترین قسمت زیگورات در جنوب شرقی آن واقع است که در آن جا دو معبد  دیگر هم به اینشوشیناک اختصاص داده شده بود. در سمت مقابل نزدیک دروازه ی شاهی سکویی به دست آمده که احتمالا مکان استقرار شاه و ملکه بوده است و نیز دو ردیف صفه که روی آن حیوانات را قربانی می کرده اند. به گمان باستان شناسان در فوقانی ترین معبد زیگورات تزیینات بسیاری به کار رفته بوده است. زیرا کاشی های لعاب دار سبز و سفید گهگاه انعکاس رگه های کاشی معرق طلایی و نقره ای معرف وسایل با شکوه و طلاکوبی درب های آن بوده است. می توان احتمال داد که پوشاندن بنا با کاشی های لعاب دار از اختراعات مردم بین النهرین بوده است. در حفریات به وجود چند کاخ پی برده شده است که یکی از این قصر ها مخصوص دفن شاهان بوده است. در زیرزمین این قصر پنج سرداب مسقف ساخته شده بود و طرز تدفین به این صورت بوده است که جسد را (احتمالا خود شاه) با تمام زیورآلات آن در خارج می سوزاندند و خاکستر را در این قبور می گذاشتند(البته این رسم اختصاص به شاه و خانواده سلطنتی داشته است).

طی حفاری های انجام شده حدود شش هزار و پانصد کتیبه ، قطعاتی از مجسمه های سفالین و لعاب دار و گاوهای نر که از دروازه های شهر محافظت می نموده اند، ظروف مختلف، اشیای تزیینی و … به دست آمده است. در بنا از آجرهای لعاب دار، ملات قیرطبیعی، اندودهای گچی و گل میخ های سفالین استفاده زیادی شده است. درهای معبد و کاخ ها از چوب بوده است که با میله های شیشه ای تزیین می شده اند. همچنین در حفاری ها سنگ قرمز رنگی که شب ها نور را منعکس می کند به دست آمده که درون چشم مجسمه ی حیوانات یا نقش ستاره های دیواری های معبد قرار داشته و گذشته از زیبایی و شکوه معبد نوری هم ساطع می کرده است و بر جلال و هیبت آن می آفزوده است. اونتاش گال برای تامین آب شهر دستور حفر کانالی نزدیک به پنجاه کیلومتر را داده بود. این کانال از رود کرخه که در غرب شوش جریان دارد شروع می شده است.

برای هدایت آب باران به دلیل اختلاف ارتفاع زمین های پیرامون نسبت به یکدیگر و همچنین نسبت به سطح صحن های اطراف زیگورات از ناودان های زیادی در جای جای بنا استفاده شده است . برای ساختن ناودان از لوله های پنجاه سانتی استفاده می شده است که وصل کردنشان به یکدیگر لوله های بلندی ساخته می شد و آب را هدایت می کرد.

چغازنبیل در سال 1979 میلادی از طرف سازمان علمی – فرهنگی یونسکو در لیست میراث جهانی قرار گرفت. این محوطه یکی از سه اثر ثبت شده ی کشور در لیست میراث جهانی است. اهمیت و اصالت این محوطه ی تاریخی همراه با جاذبه های طبیعی آن از جمله عوامل موثر در به ثبت رسیدن این مجموعه بوده اند.

متاسفانه پس از حفاری های چغازنبیل اغلب بقایای معماری در معرض فرسایش قرار گرفته بود و به دلیل نفوذ آب باران در ساختار بناها فرایند آسیب دیدگی سرعت یافته بود لذا طی چند سال اخیر ضمن توسعه ی پژوهش های باستان شناسی در پروژه ی چغازنبیل اقدامات موثری نیز به منظور حفاظت بیشتر مجموعه در برابر فرسایش به عمل آمده است.

Read Full Post »

مدت زیادی است که می دانیم که در هیچ یک از نگاره های بی شمار تخت جمشید و شوش و پاسارگاد هیچ زنی به تصویر کشیده نشده است.

باستان شناسان حفار در قطعه ای شکسته از یک آجر لعاب دار که از بنایی ایرانی در بابل به دست آمده، چهره ی زنی را می بینند که با رنگ سفید نقاشی شده است. قطعه آجری از شوش دست سفید مزین به دست بند را نشان می دهد که نیزه ای را حمل می کند. البته این دست نمی تواند از آن زنی باشد. حتی گفته شده که ایرانی ها هیچ زنی را نقش نکرده اند. اما ما طبعا باید به اسنادی که به تصادف به دست می آیند نیز بها بدهیم. ظاهرا زن در چارچوبی که برنامه های بزرگ امپراتوری و قدرت فرمان روایی آن را به نمایش درمی آورد، نقشی نداشته است.

اما در میان آثار هنری کوچک به نقش های بی شماری بر می خوریم که به کمک آن ها می توان به تصویر کاملی از ظاهر زنان امپراتوری بزرگ ایران دست یافت. نخستین موضوعی که بی درنگ جلب توجه می کند لباس زنان است . که همان لباس چین دار هخامنشی و همان کلاهی است که مردها بر سر دارند.

سرپوش کنگره دار بیش تر به چشم می خورد. از آن جا که مردان نیز از زیورآلات و جواهر زیادی استفاده می کرده اند، ازاین طریق تشخیص مرد و زن بسیار دشوار می شود. حتی عناصر زینتی، مانند به دست گرفتن نیلوفر نیز، در تصویر زنان و مردان مشابه است. علاوه بر این معلوم می شود که در سراسر امپراتوری از «مد» واحدی پیروی می شده است. ظاهرا زنا ن اشراف چشم به دربار در تخت جمشید داشته اند و می کوشیده اند از لباس پربهای درباری تقلید کنند.برای نمونه به نگاره ای از سنگ آهک که از مصر به دست آمده و امروز در موزه ی بروکلین نگه داری می شود، نظری می اندازیم(تصویر171). این نگاره زنی را با لباس چین دار هخامنشی نشان میدهد. چینهای افقی جلوی لباس و پارچه ای که به «خورد» چین ها داده شده و تشکیل قوس های مکرر را داده است، به وضوح همانی است که در لباس هخامنشی و در نگاره های تخت جمشید می بینیم. این لباس برش زیبایی دارد و در قسمت پشت، تا زمین آویخته است. آستین ها نیز برشی گشاد و آویخته دارد. دست های نگاره در جلو به هم گره خورده و گردن بندی چند ردیفه از مروارید ، مانند گردن بندی که از پاسارگاد به دست آمده، برگردن دارد.

حلقه های بزرگی زینت بخش گوش ها شده و موها را نواری با نقش نیلوفر نگه داشته است. این نوار همانی است که اسلحه دارهای شاه در نگاره ی بیستون بر سر دارند. در آرایش مو نیز تقلید از آخرین «مد» نگاره های تخت جمشید را شاهدیم. موهای شاه، قرار گرفته است. سینه های بزرگ تصویر به خوبی گواهی می دهد که نگاره از آن یک زن است.

همین آرایش مو را در سری می بینیم که از تخت جمشید به دست آمده است. این سر به تقلید از سنگ لاجورد ، لعابی به رنگ آبی دار(تصویر172)د. چشم ها و ابروان از لعاب شیشه ای و به رنگی دیگر ساخته شده است. این سر می توانست از آن یک زن باشد. همچنین سری از سنگ آهک که در مسجد سلیمان پیدا شده، یا سر دیگری از گل پخته از شوش ممکن است زنانه باشد.

در سوریه نیز از مد تقلید می شد. مثلا تندیس های کوچک الهه هایی ظاهرا در حال زایمان از گل پخته که به تعداد بیشماری در معبدهای ایشتار به دست آمده، در زمان هخامنشیان ناگهان لباسی بر تن دارند که رگه هایی از لباس چین دار هخامنشی در آن دیده می شود. طبق معمول این تندیس ها نیز، به سبک ایشتارهای بسیار کهن، سینه هایشان را با دو دست نگه داشته اند. در میان آن ها حتی نمونه هایی از الهه هایی به چشم می خورد که لباس شان به طور کامل لباس درباری هخامنشی است. حتی حاشیه هایی که قطعات مختلف لباس را از هم جدا میکند شبیه لباس هخامنشی است و در دست الهه یک گل نیلوفر به چشم می خورد. علاوه بر این، الهه کلاهی بر سر دارد که بیننده را به یاد کلاه شاه در تالار بار می اندازد. این کلاه دراین جا با نقشی زیگزاگ تزیین شده است.

در میان وسایل آرایش ، سرمه دان هایی از برنز یافت شده که اغلب به هیئت یک زن ساخته شد ه است. نمونه ی مجموعه ی خصوصی فروغی از زیبایی خاصی برخوردار است. زنی که به صورت سرمه دان ساخته شده لباس هخامنشی بر تن دارد که به خصوص آستین هایش از زیبایی خاصی برخوردار است.از پشت سر زن گیسوان بلندی آویخته است و بر گردن، گردن بند پهنی از مروارید دارد. دسته ی کلاهک سرمه دان که به شکل پایه مبل ساخته شده ، برای آسانی کار کمی بلندتر گرفته شده و روی آن یک پرنده نشسته است. سرمه دان برنزی مشابهی ، البته با ظرافتی کم تر، در موزه ی آشمولین آکسفورد نگه داری می شود. همان زلف بر شانه افتاده، این بار بسیار دقیق بافته شده و چین های پشت لباس ، طبق قاعده، به صورت قوس های مکرر افقی آویزان است. سرمه دان دیگری که از گور زنی در کیش به دست آمده، دارای روکشی از نقره بوده است. در این نمونه هم لباس چین دار هخامنشی تکرار شده و تندیس موی کوتاه مجعدی دارد.

همین لباس بر تن بانوان متشخص و ندیمه هایشان بر پارچه ای گوبلن نقش شده، که در جنوب روسیه در گورکان پازیریک پیدا شده است.برای لباس خانم ها در مقایسه ی با لباس ندیمه های شان پارچه ی بیش تری به کار رفته است. این تفاوت را می توان از حاشیه های کنار لباس ها و نقش آستین ها تشخیص داد. به کلاه کنگره دار در بالا اشاره کردیم. روی این کلاه چادری نیز پوشیده شده است.

به زنانی با این پوشش و لباس اغلب در مهرها هم بر می خوریم. نمونه ی بسیار زیبایی امروز در موزه ی لوور پاریس نگهداری می شود(تصویر174).

ظاهرا مجلس بار در تخت جمشید مدل این مهر قرار گرفته است. درست به همان شکل که شاه در مجلس بار نشسته است، در این مهر زنی بلند پایه بر صندلی تخت مانندی، که پشتی مرتفعی دارد نشسته ، پاهایش را روی چارپایه ای گذارده و گل نیلوفری در دست دارد. لباس این زن لباس دربار هخامنشی است، کلاه اش شبیه تاج است که چادری روی آن انداخته اند. تصویر این زن برخلاف تصور معمول از آن یک الهه نیست، بل زن بلند پایه ای است که با رفتاری درباری خواسته تا اعتبار و درجه ی خود را بالا برد.

 

در مقابل او ندیمه ای با موی بافته ی بلند ایستاده و پرنده ای شبیه آن چه روی کلاهک سرمه دان قرار داشت، در دست دارد. این پرنده یا یک شیئی زینتی ، یا وسیله ای برای بازی و شاید هم پرنده ای زنده، مثل قناری برای وقت گذرانی یک خانم سرشناس است.

عود سوزی بزرگ تر از معمول یافته ایم که نیز تقلیدی است آگاهانه از مجلس بار شاهی در تخت جمشید با این تفاوت که به جای مرد خدمتکار سطل به دست تخت جمشید در این جا زنی خدمتکار نقش شده است. این زن نیز مانند خدمتکاران منقوش بر پارچه ی پازیریک لباسی چین دار بر تن و کلاهی کنگره دار بر سر دارد.

در مهرهای زیادی زنان ایرانی با لباس چین دار دیده می شوند. مثلا بر مهری که در لندن نگه داری می شود زنی را می بینیم که گل نیلوفر به دست و با موی بلندی که در قسمت پایین چندین گلوله به آن بافته شده است. در مهر دیگری در آکسفورد، مردی ایرانی با لباس سوارکاری و باشلق روی چارپایه ای نشسته و در مقابل وی زنی با لباسی دیگر جام به دست در حال پذیرایی است. و بالاخره در مهری در تورنتو زنی در حال حمل یک مجموعه ی کامل وسیله ی نوشیدن، یعنی غرابه ، جام و ملاقه است.

در میان گنجینه جیحون نیز بی شماری از نقش های زنان بر می خوریم. در فضای داخلی در یک قوطی نقره ای کوچک زنی با همان لباس معمول و مردی با لباس سوارکاران ایرانی نقش شده  است.

در تعدادی از ورق های زرین که شاید همانند کلیسا های زیارتی ارتودوکس و کاتولیک امروزی مخصوص نذر و نیاز بوده ، زن های گل نیلوفر بر دست نقش شده است. در دو مهر انگشتر دیگر در هر کدام زنی نشسته به چشم می خورد، که گل یا پرنده ای در دست دارد. به این ترتیب این حالت در تصویر زنان حالتی معمول و گسترده بوده است. در مهری که امروز در لندن نگهداری می شود به وضوح پیداست که پرنده ای که اغلب در نقش زن های نشسته به چشم می خورد، به هیچ وجه برای قربانی کردن در راه خدایان نیست. در این جا زنی نشسته در حال دادن پرنده ی کوچکی به دخترش برای بازی است.

به این ترتیب می بینیم که بی شماری نقش زن عصر هخامنشی وجود دارد، که در آن ها از نظر لباس و کلاه و زیورآلات فرقی میان زن و مرد به چشم نمی خورد. حتی نقش های تشریفاتی مجالس مربوط به شاه، مانند مجلس مشهور با در فضای مرکزی پلکان بزرگ آپادانا نیز، صورتی است که از طرف زن های امپراتوری بزرگ ایران تقلید می شود.

در مهرهای زیادی زنان ایرانی با لباس چین دار دیده می شوند. مثلا بر مهری که در لندن نگه داری می شود زنی را می بینیم که گل نیلوفر به دست و با موی بلندی که در قسمت پایین چندین گلوله به آن بافته شده است. در مهر دیگری در آکسفورد، مردی ایرانی با لباس سوارکاری و باشلق روی چارپایه ای نشسته و در مقابل وی زنی با لباسی دیگر جام به دست در حال پذیرایی است. و بالاخره در مهری در تورنتو زنی در حال حمل یک مجموعه ی کامل وسیله ی نوشیدن، یعنی غرابه ، جام و ملاقه است.در میان گنجینه جیحون نیز بی شماری از نقش های زنان بر می خوریم. در فضای داخلی در یک قوطی نقره ای کوچک زنی با همان لباس معمول و مردی با لباس سوارکاران ایرانی نقش شده  است.در تعدادی از ورق های زرین که شاید همانند کلیسا های زیارتی ارتودوکس و کاتولیک امروزی مخصوص نذر و نیاز بوده ، زن های گل نیلوفر بر دست نقش شده است. در دو مهر انگشتر دیگر در هر کدام زنی نشسته به چشم می خورد، که گل یا پرنده ای در دست دارد. به این ترتیب این حالت در تصویر زنان حالتی معمول و گسترده بوده است. در مهری که امروز در لندن نگهداری می شود به وضوح پیداست که پرنده ای که اغلب در نقش زن های نشسته به چشم می خورد، به هیچ وجه برای قربانی کردن در راه خدایان نیست. در این جا زنی نشسته در حال دادن پرنده ی کوچکی به دخترش برای بازی است.به این ترتیب می بینیم که بی شماری نقش زن عصر هخامنشی وجود دارد، که در آن ها از نظر لباس و کلاه و زیورآلات فرقی میان زن و مرد به چشم نمی خورد. حتی نقش های تشریفاتی مجالس مربوط به شاه، مانند مجلس مشهور با در فضای مرکزی پلکان بزرگ آپادانا نیز، صورتی است که از طرف زن های امپراتوری بزرگ ایران تقلید می شود.

Read Full Post »